خدا

خدا جونم 

مواظبش باشیا 

خستگیاش واسه خود خودم 

درداش واسه  خود خودم 

سلامتیه منم بذا به حسابش 

خودم هیچ نمیخام 

 جز ارامشش  دیگ لازم به یادراوری  نیس که 

به اندازه دنیات دوسش دارم.........

ادامه نوشته

دریا

نمیدانم کجا هستم ؟ 

خودم را نیز گم کردم..... 

برای شادی فردا...! 

دل من دل به دریا زد 

برای صید خوشبختی 

دلم غوغا به با میکرد 

برای قله فتحی 

نه فتحی شاد کرد این دل 

نه شوقی بر دل افزون شد 

کجا خوابید ه خوشبختی ؟ 

ندیدم من وجوش را 

نمیدانم ولی شاید خمیده کنج قلب ما....!

سوختم

سوختنم رادیدی 

ومیخندیدی 

خنده ات را دیدم 

وسوختم 

خنده هایم را خواهی دید 

دیدار ما هبه وقت سوختنت 

زندگی

زندگی کن!

حتی اگر بهترین هایت را از دست دادی 

چون این زندگی است،

که بهترین های دیگر برایت می سازد

سرد

پنج انگشت دارم

که از خودم به تو وابسته ترند...!

نیستی که ببینی

چه اعتصاب سردی از نبودت کرده اند

غمگین

مدارا میکنم بادرد

چون درمان نمی یابم

تحمل میکنم بازخم

چون مرهم نمیبینم.......

تیکه

اگه یه  روز دلمو شکستی

فدای  سرت فقط کفش بپوش شکسته هاش

تو پات نره

عاشقانه

دچارت شده ام..

بیاوچاره ام باش.........

تاوان

عشق تو.....

شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد!

زیبا بود اما شوخی!!!!!

حالا......

تو بی تقصیری!

خدای تو هم بی تقصیر است!!!!

من  تاوان اشتباه خودم را پس میدهم.....!

تمام این تنهایی

تاوان<<جدی گرفتن آن شوخی >>بود

 

غمگین

به این  فکر میکنم ...

لالایی های مادرم ...

زیر کدام بالشتک. کودکی  هایم جا

مانده؟

شاید هنوز بشود آسوده خوابید.....